مي خوام برم به شهري که کبوتراش سايه سرميشن براي زائراش
آقابه هرمريض ناعلاج ميده شفايي که نداره هيچ کسي دواش
يه شب اومدتوخواب،خوابو شکستم گريه کنان زانوزدم نشستم
آقا اومدگفت:به چه غم اسيري گفتم:آقا طبيب گفته ميمري
نگاهي کردوگفت:بگوفاطمه قلب ودلم يبارگي شکستن
انگاري که تموم آسمونا زانوزدن به حرمتش نشستن
يه بانوي بلندقدخميده اومدکه چهره اش شبيه ماه بود
سرم پايين گرفتم ازخجالت توشه من يه کوهي ازگناه بود
گفتن که اين دخترپيغمبر که دشمنا پهلوي اون شکستن
وقتي اومدتموم آسمونا زانوزدن به حرمتش نشستن
گفتم:بي بي يه کوهي ازگناهم يه مجرم هميشه روسياهم
گفتم:بي بي دارم ميميرم ازشرم اگه ميشه ديگه نکن نگاهم
ديدم روصورت شبيه ماهش باروني مثل يه درياخيسه
يه نامه اي نوشت ديدم تونامه شفاعت من داره مي نويسه
ناله زدم گفتم:چراشفاعت ازدست ما يه کوله بارتردي
به من نگاهي کردوگفت:که يکبار واسه حسين من توگريه کردي
به من نگاهي کردوگفت:که يکبار واسه حسين من توگريه کردي
سلام خوشحال ميشم اگه بهم سري بزني
من شما را با اسم انتظار-يا امام زمان لينک کردم اگه شما هم مايل بودين منو لينک کنيد.
التماس دعا